تبلیغات اینترنتی
در صف بليط سيرك
روانشناسی،داستان،...
روانشناسی،داستان،...
برچسب:, :: :: نويسنده : سجاد

وقتی که نوجوان بودم، یک شب با پدرم در صف خرید بلیط سیرک ایستاده بودیم. جلوی ما یک خانواده پرجمعیت ایستاده بودند.به نظر می رسید پول زیادی نداشتند. شش بچه که همگی زیر دوازده سال بودند، لباس های کهنه ولی در عین حال تمیـز پوشیده بودند. بچه ها همگی با ادب بودند. دوتا دوتا پشت پدر و مادرشان، دست همدیگر را گرفته بودند و با هیجان درمورد برنامه ها و شعبده بازی هایی که قرار بود ببینند، صحبت می کردند. مادر بازوی شوهرش را گرفته بود و با عشق به او لبخند می زد. وقتی به باجه بلیط فروشی رسیدند، متصدی باجه از پدر خانواده پرسید: «چند عدد بلیط می خواهید؟»


پدر جواب داد: «لطفاً شش بلیط برای بچه ها و دو بلیط برای بزرگسالان.»

متصدی باجه، قیمت بلیط ها را گفت. پدر به باجه نزدیکتر شد و به آرامی پرسید: «ببخشید، گفتید چه قدر؟!»

متصدی باجه دوباره قیمت بلیط ها را تکرار کرد. پدر و مادر بچه ها با ناراحتی زمزمه کردند. معلوم بود که مرد پول کافی نداشت. حتماً فکر می کرد که به بچه های کوچکش چه جوابی بدهد؟ ناگهان پدرم دست در جیبش برد و یک اسکناس بیست دلاری بیرون آورد و روی زمین انداخت. بعد خم شد، پول را از زمین برداشت، به شانه مرد زد و گفت: «ببخشید آقا، این پول از جیب شما افتاد!»

مرد که متوجه موضوع شده بود، همان طور که اشک از چشمانش سرازیر می شد، گفت: «متشکرم آقا.»

مرد شریفی بود ولی در آن لحظه برای اینکه پیش بچه ها شرمنده نشود، کمک پدرم را قبول کرد. بعد از این که بچه ها داخل سیرک شدند، من و پدرم از صف خارج شدیم و به طرف خانه حرکت کردیم.

بهتر است ثروتمند زندگی کنیم تا اینکه ثروتمند بمیریم.

زندگی یک چالش است. هرطور به آن نگاه کنید، همیشه موانعی وجود خواهدداشت که باعث می‌شوند فرد قوی‌تر و بهتری شوید.


در میان این موانع، خیلی آسان است که قدم در راه خود دلسوزی بگذاریم، یعنی باور کنیم واقعا دنیا علیه ما است. و چون بسیاری از آدم‌ها در حالت"خود دلسوزی" قرار دارند، شاید به نظر برسد این روش زندگی قابل قبول است.
 
متاسفانه، حالت خود دلسوزی زندگی آدم‌ها را ویران می‌کند. وقتی چنین حالتی دارید، خود-مخرب می‌شوید چون ذهن‌تان همیشه پر از افکار منفی است که فکر می‌کنید عادی هستند. طبیعتا، چون شما فکر می‌کنید این عادی است، به ندرت آگاه هستید که دارید زندگی‌تان را ویران می‌کنید.


ادامه مطلب ...

پادشاهی از وزیر خود خشمگین شد به همین دلیل او را به زندان انداخت. مدتی بعد وضع اقتصاد کشور رو به وخامت گذاشت. بنابراین مردم از پادشاه خود ناراضی شدند و پادشاه هرکاری برای جلب رضایت آنها نمود، موفق نمی شد. لذا دستور داد وزیر را از زندان بیاورند. هنگامی که وزیر در محضر او حاضر شد گفت: مدتی است که مردم از من روی گردان شده اند، اگر توانستی رضایت آنها را جلب کنی من نیز از گناه تو می گذرم.

 
وزیر گفت: من دستور شما را اجرا خواهم کرد، فقط از شما می خواهم تعدادی سرباز به من بدهید. شاه گفت: نبینم که از راه اعمال خشونت بر مردم وارد شوی. سرباز برای چه می خواهی؟ وزیر گفت: من هرگز هدف سرکوب کردن ندارم. شاه با شنیدن این حرف تعدادی سرباز به وزیرش داد. شب هنگام وزیر به  هر کدام از سربازان لباس مبدل دزدان را پوشاند و به  هر کدام دستور داد که به تمام خانه ها بروند  و  از هر خانه چیزی  بدزدند به طوری که آن چیز نه  زیاد بی ارزش باشد و نه زیاد با ارزش تا به مردم ضرر چندانی وارد نشود  و  همچنین کاغذی به آنها داد و گفت در هر  مکانی که  دزدی می کنید این کاغذ را قرار دهید.
 
روی کاغذ چنین نوشته شده بود: هدف  ما  تصاحب قصر امپراطوری و حکومت بر مردم است. سربازان نیز مطابق دستور  وزیر عمل کردند. مردم نیز با خواندن آن کاغذ  دور هم جمع شدند.
 
نفر اول گفت: درست است که  در  زمان حکومت پادشاه وقت با وخامت اقتصادی روبه رو شدیم، اما هرگز پادشاه به دزدی اموال ما اقدام نمی کند. این دزدان اکنون که قدرتی ندارند توانسته اند  اموال ما را بدزدند، وای به روزی که به حاکمیت دست یابند. نفر دوم نیز گفت: درست است، قدر این شاه را باید دانست و از او حمایت نمود تا از شر  این دزدان مصون بمانیم. و همه حرف  های یکدیگر را تایید کردند و  بنابراین تصمیم گرفتند از شاه حمایت کنند.

استرس ژن‌های بدن انسان را تغییر می‌دهد و این ژن‌ها بر نحوه ذخیره‌سازی چربی در بدن، نحوه عملکرد دستگاه ایمنی بدن، سرعت پیر شدن جسم و احتمال ابتلا به سرطان نظارت داشته و استرس می‌تواند به شدت آن‌ها را تحت‌تأثیر خود قرار دهد.


استرس، مهم‌ترین سم برای بدنیک روانشناس گفت: مواد شیمیاییِ تولید شده در بدن در زمان استرس می‌تواند در الگوهای ژنی بدن تغییر ایجاد کند به همین دلیل استرس مهم‌ترین سم برای بدن است.
 
علی سلیمانی، اظهار کرد: استرس ژن‌های بدن انسان را تغییر می‌دهد و این ژن‌ها بر نحوه ذخیره‌سازی چربی در بدن، نحوه عملکرد دستگاه ایمنی بدن، سرعت پیر شدن جسم و احتمال ابتلا به سرطان نظارت داشته و استرس می‌تواند به شدت آن‌ها را تحت‌تأثیر خود قرار دهد.
 
وی با اشاره به این‌که اتفاقات دوران کودکی بر میزان استرس تأثیرگذار است، افزود: نتایج پژوهش‌‎ها نشان می‌دهد که حتی اتفاقات دوران کودکی می‌تواند تعیین‌کننده‌ سطح هورمون آزادکننده کورتیکوتروپین در مقادیر کم و زیاد باشد.
 
این روانشناس تصریح کرد: هورمون آزادکننده کورتیکوتروپین بر میزان ترشح غدد فوق‌ کلیوی هم‌چنین استرس تأثیر مستقیم دارد.
 
وی با اشاره به این‌که استرس به مغز انسان آسیب می‌رساند، تصریح کرد: سطوح زیاد هورمون استرس می‌تواند به بخش‌های مهم مغز مانند هیپوکمپوس آسیب جدی وارد کند (هیپوکمپوس قسمتی از دستگاه کناره‌ای مغز و مسئول حافظه است).
 
سلیمانی خاطرنشان کرد: یکی از عللی که افراد پس از دوران طولانی مدت ابتلا به استرس مزمن به «خستگی غدد فوق کلیوی» مبتلا می‌شوند، این است که مغز برای نجات خودش ترشحات غدد فوق کلیوی را کنار می‌گذارد.
 
وی ایمان به موفقیت خود، عدم بزرگنمایی مسائل، مثبت‌اندیشی، رضایت به مکان و موقعیت کنونی را از راه‌های درمان استرس برشمرد.
برچسب:, :: :: نويسنده : سجاد

 

کاش حقیقت داشت

قسمتي از كتاب کاش حقیقت داشت نوشته ی مارك لوي:


تصور کن برنده یک مسابقه شدی و جایزه ات اینه که بانک هرروز صبح یک حساب برات باز می کنه و توش هشتادوشش هزاروچهارصد دلار پول می گذاره ولی دوتا شرط داره.
یکی اینکه همه پول را باید تا شب خرج کنی، وگرنه هرچی اضافه بیاد ازت پس می گیرند.
نمی تونی تقلب کنی و یا اضافهٔ پول را به حساب دیگه ای منتقل کنی.
هرروز صبح بانک برات یک حساب جدید با همون موجودی باز می کنه.
شرط بعدی اینه که بانک می تونه هروقت بخواد بدون اطلاع قبلی حسابو ببنده و بگه جایزه تموم شد.

حالا بگو چه طوری عمل می کنی؟

او زمان زیادی برای پاسخ به این سوال نیاز نداشت و سریعا .....
«همه ما این حساب جادویی را در اختیار داریم: زمان.
این حساب با ثانیه ها پر می شه.هرروزکه از خواب بیدار میشیم هشتادوشش هزارو چهارصد ثانیه به ما جایزه میدن و شب که می خوابیم مقداری را که مصرف نکردیم نمیتونیم به روز بعد منتقل کنیم.
لحظه هایی که زندگی نکردیم از دستمون رفته. دیروز ناپدید شده. هرروز صبح جادو می شه و هشتادوشش هزاروچهارصد ثانیه به ما میدن.
یادت باشه که من و تو فعلا از این نعمت برخورداریم ولی بانک می تونه هروقت بخواد حسابو بدون اطلاع قبلی ببنده.
ما به جای استفاده از موجودیمون نشستیم بحث و جدل می کنیم و غصه می خوریم.


" بیا از زمانی که برامون باقی مونده لذت ببریم. "

برچسب:, :: :: نويسنده : سجاد

نقطه‌ ضعف شکارچی!

جوانی نزد شیوانا آمد و به او گفت: "در مدرسه‌ای که درس می‌خوانم، پسر ثروتمندی است که خود را خیلی زرنگ و تیز می‌داند و به واسطه ثروت پدرش مسوولان مدرسه هم از او حمایت بی‌قید و شرط می‌کنند.
 
البته انکار نمی‌کنم که او فردی واقعا باهوش است  اما از این هوش خود برای بی‌آبرو کردن و خراب کردن بقیه بچه‌ها استفاده می‌کند و در این مسیر هیچ مرز و محدودیتی را قایل نیست.
 
ما همه از او خیلی می‌ترسیم و مقابل او جرات حرف زدن هم نداریم چون می‌دانیم هر چه بگوییم علیه ما روزی استفاده خواهد شد.  او قلدر مدرسه شده است و همه به او باج می‌دهند تا کاری به کارشان نداشته باشد.



ادامه مطلب ...
برچسب:, :: :: نويسنده : سجاد

مخلوط ناهمگن

معلم بر روی تابلو رنگ رفته و شکسته کلاس که به دیواری تکیه داده شده بود نوشت

مخلوط ها

و بعد دو لیوان که یکی آب نمک و دیگری نخودچی و کشمش بود را به دانش آموزان نشان داد و از آنها خواست که به اجزای این دو مخلوط دقت کرده و محتویات دو ظرف را با هم مقایسه کنند

بعد از مدتی نماینده کلاس هر دو لیوان را روی میز معلم گذاشت.یکی از لیوان ها کاملا خالی بود و دیگری همچنان پر از آب و نمک بود. معلم درس را تمام کرد و زنگ خورد

جلسه ی بعد معلم از دانش آموزان پرسید: کسی از درس قبل اشکال یا سوالی ندارد؟



ادامه مطلب ...

آن فکری را که تو کردی من هم کردم!

پارچه فروشی می رود در یک آبادی تا پارچه هایش را بفروشد. در بین راه خسته می شود و می نشیند تا کمی استراحت کند. در همان وقت سواری از دور پیدا می شود. مرد پارچه فروش با خود می گوید: بهتر است پارچه ها را به این سوار بدهم بلکه کمک کند و آن ها را تا آبادی بیاورد. وقتی سوار به او می رسد، مرد می گوید: «ای جوان! کمک کن و این پارچه ها را به آبادی برسان». سوار می گوید: «من نمی توانم پارچه های تو را ببرم» و به راه خود ادامه می دهد.

مرد سوار مسافتی که می رود، با خود می گوید: «چرا پارچه های آن مرد را نگرفتم؟ اگر می گرفتم، او دیگر به من نمی رسید. حالا هم بهتر است همین جا صبر کنم تا آن مرد برسد و پارچه هایش رابگیرم و با خود ببرم». در همین فکر بود که پارچه فروش به او رسید. سوار گفت: «عمو! پارچه هایت را بده تا کمکت کنم و به آبادی برسانم.» مرد پارچه فروش گفت:«نه! آن فکری راکه تو کردی من هم کردم».

برچسب:, :: :: نويسنده : سجاد

پادشاه و نابینا

مردی نابینا زیر درختی نشسته بود!

پادشاهی نزد او آمد، ادای احترام کرد و گفت:قربان، از چه راهی میتوان به پایتخت رفت؟»

پس از او نخست وزیر همین پادشاه نزد مرد نابینا آمد و بدون ادای احترام گفت:آقا، راهی که به پایتخت می رود کدام است؟‌

سپس مردی عادی نزد نابینا آمد، ضربه ای به سر او زد و پرسید:‌‌ احمق،‌راهی که به پایتخت می رود کدامست؟

هنگامی که همه آنها مرد نابینا را ترک کردند، او شروع به خندیدن کرد.

مرد دیگری که کنار نابینا نشسته بود، از او پرسید:‌برای چه می خندی؟

نابینا پاسخ داد:اولین مردی که از من سووال کرد، پادشاه بود.

مرد دوم نخست وزیر او بود و مرد سوم فقط یک نگهبان ساده بود.

مرد با تعجب از نابینا پرسید:چگونه متوجه شدی؟ مگر تو نابینا نیستی؟

نابینا پاسخ داد: «‌رفتار آنها … پادشاه از بزرگی خود اطمینان داشت و به همین دلیل ادای احترام کرد… ولی نگهبان به قدری از حقارت خود رنج می برد که حتی مرا کتک زد. او باید با سختی و مشکلات فراوان زندگی کرده باشد.»

 

چطور‌ یک‌ نقاش‌ چشم‌ را‌ فریب‌ می‌دهد؟

مجله مهر: الساندرو دیدی، وقتی مداد به دست می‌گیرد آثاری خلق می‌کند که مرز بین واقعیت و خیال را از بین می‌برد. او از تکنیک‌هایی استفاده می‌کند که چشم انسان نقاشی‌هایش را به صورت سه بعدی و اشیای واقعی در زندگی می‌بیند.

با یک مداد و کاغذ الساندرو دیدی آثاری خلق می‌کند که چشم انسان را فریب می‌دهد و باعث می‌شود همه باور کنند که نقاشی‌ها او دارای بعد هستند.

این نقاش می‌گوید: من از خطای چشم انسان با استفاده از سایه‌ها و تکنیک‌های دیگر استفاده می‌کنم تا به نظر برسد که نقاشی‌هایم سه بعدی هستند. استفاده از برخی وسایل واقعی هم مانند یک حلقه یا حتی مداد نقاشی به این حس سه بعدی بودن کمک می‌کند.

 

 

 

 

 

 

 

 



ادامه مطلب ...

این اشتباهات خوشبختی شما را می‌کشند!


اگر به دنبال خوشبختی می‌گردید، باید بدانید که این اشتباهات خوشبختی شما را می‌کشند.
این اشتباهات خوشبختی شما را می‌کشند!

بزرگ‌ترین مانع خوشبختی شما چیست؟
شاید خودتان، تعجب کردید؟! در بسیاری از مواقع ما خوشبخت نیستیم زیرا راه‌های خوشبختی در دسترس‌مان را نمی‌شناسیم و به جای آنکه به استقبال خوشبختی برویم، راه ورود آن به زندگی‌مان را سد می‌کنیم.

اگر به دنبال خوشبختی می‌گردید، باید بدانید که این اشتباهات خوشبختی شما را می‌کشند. دکتر فیل مک‌گرا از مشهورترین روانشناسان جهان است که برنامه تلویزیونی هفتگی‌اش صدها میلیون تماشاگر دارد. در آستانه شروع سال 2013 او در مطلبی در شماره ویژه مجله اپرا وینفری، متذکر شد که خوشبختی چیزی دست‌نیافتنی نیست.

به نظر دکتر فیل تنها با اجتناب از 10 اشتباه می‌توان خوشبختی پایدار را در زندگی به دست آورد.

1. امروز مهم است یا فردا؟
زندگی کردن در ترس

خیلی از انسان‌ها در هراس از فردا زندگی می‌کنند. سایه ترس روی زندگی آنها گسترده شده و مدام از این می‌ترسند که فردا چه خواهد شد. اما یک لحظه منطقی فکر کنید، شما که نمی‌توانید فردا را کنترل کنید، اما چیزی که می‌توانید آن را کنترل کنید زندگی خودتان، در همین لحظه است. ترس‌تان در مورد آینده را کنار بگذارید و یاد بگیرید همین لحظه را دوست داشته باشید و از آن لذت ببرید.
آنچه باید بدانید این است: این لحظه‌ای که در آن هستید دیگر تکرار نمی‌شود، پس قدر آن را بدانید.



ادامه مطلب ...

هشت راهکار برای تمرکز بیش‌تر و یادگیری بهتر


چه راه‌کارهای عملی و قابل دسترس برای افزایش قابلیت مغز برای یادگیری بیش‌تر در مدت زمان کم‌تر و تمرکز بیش‌تر بر امور وجود دارد. این گزارش هشت راهکار ساده را توضیح می‌دهد.
 

برای مغز انسان قابلیت‌های گوناگونی در نظر گرفته شده است اما چطور می‌توان قابلیت این عضو بدن را برای هر چه بیش‌تر و سریع‌تر عمل کردن افزایش داد؟ به گزارش هافینگتون پست مولف کتاب "ذهن خود را سازماندهی کنید، زندگی خود را سازماندهی کنید"  تلاش می‌کند به این پرسش که چطور می‌توان مغز خود را به بالاترین میزان عملکرد رساند پاسخ دهد.
 
"هافینگتون پست" بر اساس محتوای این کتاب سه راهکار ساده را به مخاطبان خود برای ارتقای عملکرد مغز پیشنهاد داده است که در این‌جا نقل می‌شود.
 
۱- از بخش منطقی مغزتان بهره ببرید
 پاول همرنس، استادیار دانشکده رواپزشکی دانشگاه هاروارد می‌گوید: «به‌هم ریختگی اغلب ناشی از اضطراب و ترس است.» با انجام اموری نظیر بررسی حساب‌های بانکی یا مرور لیست‌ وظایف روزانه شغلی یا خانگی کارایی بخشی از مغز که مربوط به انجام امور منطقی‌ست افزایش و تفکر منطقی به انجام موثرتر وظایف می‌انجامد.

 
اولین کاری که صبح انجام می‌دهید این باشد که وظایف آن روز را به نوبت در ذهن خود مرور کنید



ادامه مطلب ...
هنگامی که خدا زن را آفرید

هنگامی که خدا زن را آفرید به من گفت: این زن است. وقتی با او روبرو شدی،
مراقب باش که ...

اما هنوز خدا جمله اش را تمام نکرده بود که شیخ سخن او را قطع کرد و چنین گفت:
...بله وقتی با زن روبرو شدی مراقب باش که به او نگاه نکنی. سرت را به زیر افکن تا افسون افسانة گیسوانش نگردی و مفتون فتنة چشمانش نشوی که از آنها شیاطین میبارند. گوشهایت را ببند تا طنین صدای سحر انگیزش را نشنوی که مسحور شیطان میشوی. از او حذر کن که یار و همدم ابلیس است. مبادا فریب او را بخوری که خدا در آتش قهرت میسوزاند و به چاه ویل سرنگونت میکند مراقب باش....

و من بی آنکه بپرسم پس چرا خداوند زن را آفرید، گفتم: به چشم.


شیخ اندیشه ام را خواند و نهیبم زد که: خلقت زن به قصد امتحان توبوده است و این از لطف خداست در حق تو. پس شکر کن و هیچ مگو....



ادامه مطلب ...
برچسب:, :: :: نويسنده : سجاد
قضاوت
 



 
زن و مرد جوانی به محله جدیدی اسبا‌ب‌کشی کردند. روز بعد ضمن صرف صبحانه،زن متوجه شد که همسایه‌اش درحال آویزان کردن رخت‌های شسته است و گفت:
لباس‌ها چندان تمیز نیست. انگار نمی‌داند چطور لباس بشوید. احتمالا باید پودر لباس‌شویی بهتری بخرد.

همسرش نگاهی کرد اما چیزی نگفت. هربار که زن همسایه لباس‌های شسته‌اش را برای خشک شدن آویزان می‌کرد، زن جوان همان حرف را تکرار می‌کرد تا اینکه
حدود یک ماه بعد، روزی از دیدن لباس‌های تمیز روی بند رخت تعجب کرد و به
همسرش گفت: "یاد گرفته چطور لباس بشوید. مانده‌ام که چه کسی درست لباس شستن را یادش داده.."
مرد پاسخ داد: من امروز صبح زود بیدار شدم و پنجره‌هایمان را تمیز کردم!



ادامه مطلب ...
برچسب:, :: :: نويسنده : سجاد

ارزش پدر

پدر دستشو میندازه دوره گردنه پسرش میگه پسرم من شیرم یا تو؟

پسر میگه : من..!

پدر میگه : پسرم من شیرم یا تو؟!

پسر میگه : بازم من شیرم...

پدر عصبی مشه دستشو از رو شونه پسرش بر میداره میگه : من شیرم یا تو!؟

پسر میگه : بابا تو شیری...!

پدر میگه : چرا بار اول و دوم گفتی من حالا میگی تو ؟

پسر گفت : آخه دفعه های قبلی دستت رو شونم بود فکر کردم یه کوه پشتمه اما حالا...

فضای سبز به انسان حس خوشبختی می‌دهد

قدم زدن در چمنزار و رفتن به دل طبیعت برای گشت و گذار از فعالیت‌هایی است که مردم شهرنشین به آن نیاز دارند. پژوهشگران انگلیسی تاثیر طبیعت بر روحیه انسان را مورد بررسی قرار داده‌اند و به نتایج شگف‌انگیزی رسیده‌اند.
 

منظره درختان، گل‌ها، چمنزار، صدای پرنده‌ها ، بوی نمناک خاک و چمن تازه کوتاه شده تاثیر مثبتی روی ما می‌گذارد و حس خوشبختی به ما منتقل می‌کند. میزان این تاثیر به تازگی در پژوهشی جدید از سوی محققان انگلیسی مورد بررسی قرار گرفته و نتایج آن در مجله "علم روانشناسی" (Psychological Science) منتشر شده است



ادامه مطلب ...

چه ازدواج کرده باشید، چه نکرده باشید، باید این را بخوانید

         
وقتی آن شب از سر کار به خانه برگشتم، همسرم داشت غذا را آماده می کرد، دست او را گرفتم
وگفتم، باید چیزي را به تو بگویم .او نشست و به آرامی مشغول غذا خوردن شد .غم و ناراحتی
تویچشمانش را خوب می دیدم.
یکدفعه نفهمیدم چطور دهانم را باز کردم .اما باید به او می گفتم که در ذهنم چه می گذرد .
من طلاق می خواستم .به آرامی موضوع را مطرح کردم .به نظر نمی رسید که از حرفهایم ناراحت
شده باشد، فقط به نرمی پرسید، چرا؟
از جواب دادن به سوالش سر باز زدم .این باعث شد عصبانی شود .ظرف غذایش را به کناري
پرت کرد و سرم داد کشید، تو مرد نیستی !آن شب، دیگر اصلاً با هم حرف نزدیم .او گریه می
کرد.



ادامه مطلب ...

                        مشت کردن دست حافظه را بهبود می‌بخشد

طبق پژوهشی نو در آمریکا، مشت کردن دست راست فرایند یادآوری آموخته‌های پیشین را بهبود می‌بخشد. آزمایشی تجربی نشان می‌دهد که کارایی حافظه با فشردن یک توپ کوچک افزایش می‌یابد.
  تا کنون مشت کردن دست، نشانه‌ای از عصبانیت فرض می‌شد. اما روانشناسان آمریکایی اینک به این نتیجه رسیده‌اند که مشت کردن دست راست باعث می‌شود حافظه بهتر کار کرده و فرایند ‌یادآوری بهبود یابد.
 
تیم تحقیقاتی روث پراپر(Ruth Propper)، روانشناس آمریکایی از دانشگاه مونت‌کلیرآمریکا این نتیجه را با تحقیق بر روی ۵۱ راست‌دست به دست آورده است.
 
طبق گزارش منتشره در "اشپیگل آنلاین" آلمان، شرکت‌کنندگان در این آزمون باید بر روی صفحه‌ای تمرکز می‌کردند که بر روی آن ۳۶ کلمه به نمایش در آمده بود.
 



ادامه مطلب ...

 

انوشیروان و رعیت پولدار

به انوشیروان نوشتند که یکی از مردم کشورش آن قدر مال دارد که در خزانه پادشاه هم یک دهم آن نیست. انوشیروان در پاسخ نوشت: خدا را سپاس می گویم که رعیت ما از ما غنی تر شده اند و این از عدل و دادگری ماست.

«لطایف الطوایف- مولانا فخرالدین»

ساعت داخلی بدن را کوک کنید


بدن ما یک ساعت داخلی دارد که توسط مغز تنظیم می شود. نقش این ساعت داخلی، تنظیم زمان خواب و بیداری شماست. عامل اصلی که این ساعت درونی را تنظیم می کند، نور و روشنایی است.

استراحت اگر به میزان کافی باشد، باعث بهبود فعالیت های روزانه می شود و اگر از حد تعادل خارج شود علاوه بر تاثیر منفی روی کارها، بر سلامت شما هم نقش مخربی خواهد داشت.

چرا باید بخوابیم؟

خوابیدن برای بیشتر افراد مانند چراغ روشن یا خاموش می ماند، اما مغز می تواند در آن زمان بیدار یا خواب باشد.

هنگام خواب تغییرات پیچیده ای در مغز رخ می دهد. این تغییرات را می توان با نوار مغزی مشاهده کرد. در نوار مغزی، فعالیت الکتریکی مغز و امواج مغزی ثبت می شوند.

علاوه بر تغییراتی که در فعالیت مغز هنگام خواب رخ می دهد، ضربان قلب حدود 10 ضربه در دقیقه کاهش می یابد، درجه حرارت بدن یک تا یک و نیم درجه کم می شود و حس و حرکت بدن کاهش می یابد.

آیا تا به حال به این فکر کرده اید که چرا ما به خوابیدن و استراحت کردن نیازمندیم؟



ادامه مطلب ...

قدر پوست میوه‌ها را بدانید


طبق نتایج حاصله از تحقیقی توسط دانشگاه فلوریدا، بعضی از انواع آنتی‌اکسیدان‌های محافظ سلامتی، در پوست میوه‌ها موجود است.

بنابراین دور ریختن پوست آنها عاقلانه نیست. مثلا میوه کیوی با اینکه پوستی کرکی دارد و خوردن آن چندان خوشایند نیست اما به هر حال باید راهی برای بدست آوردن مواد مغذی آن موجود باشد . پس بهتر است به هر طریق ممکن آن‌ها را مصرف کنید.
 
بهترین راه برای رهایی از چروک‌های پوستی و مبارزه با سرطان‌ها ،خوردن میوه‌ها با پوست است.
 
در ادامه به ۵ نوع از میوه‌هایی که پوست آنها دارای خواص مفیدی است اشاره می‌شود.



ادامه مطلب ...
برچسب:, :: :: نويسنده : سجاد

خاصیت فوق‌العاده‌ی دارچین


دارچین سرشار از مواد معدنی مورد نیاز بدن از جمله منگنز، آهن و کلسیم و همچنین فیبر می‌باشد. در ادامه به 12 مورد از این خواص اشاره می‌کنیم...

دارچین یکی از مواد غذایی و چاشنی‌های قدیمی و معروف است که به دلیل طعم و عطر مطبوعش، در غذاهای ما ایرانی‌ها نیز بسیار استفاده می‌شود اما این ماده غذایی علاوه بر طعم و عطر، خواص زیاد دیگری هم دارد و به همین دلیل برای درمان بسیاری از مشکلات و اختلالات جسمی به کار برده می‌شود.

این ماده غذایی سرشار از مواد معدنی مورد نیاز بدن از جمله منگنز، آهن و کلسیم و همچنین فیبر می‌باشد. در ادامه به 12 مورد از این خواص اشاره می‌کنیم:



ادامه مطلب ...

چرا وقتی عصبانی هستیم داد می زنیم؟

استادى از شاگردانش پرسید: چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد می‌زنیم؟

چرا مردم هنگامى که خشمگین هستند صدایشان را بلند می‌کنند و سر هم داد می‌کشند؟

شاگردان فکرى کردند و یکى از آن‌ها گفت: چون در آن لحظه، آرامش و خونسردیمان را ازدست می‌دهیم.

استاد پرسید: اینکه آرامشمان را از دست می‌دهیم درست است امّا چرا با وجودى که طرف مقابل کنارمان قرار دارد داد می‌زنیم؟ آیا نمی‌توان با صداى ملایم صحبت کرد؟

چرا هنگامى که خشمگین هستیم داد می‌زنیم؟

شاگردان هر کدام جواب‌هایى دادند امّا پاسخ‌هاى هیچکدام استاد را راضى نکرد.



ادامه مطلب ...

شاهینی که پرواز نمی کرد

پادشاهی دو شاهین کوچک به عنوان هدیه دریافت کرد. آنها را به مربی پرندگان دربار سپرد تا برای استفاده در مراسم شکار تربیت کند.
 
یک ماه بعد، مربی نزد پادشاه آمد و گفت که یکی از شاهین‌ها تربیت شده و آماده شکار است اما نمی‌داند چه اتفاقی برای آن یکی افتاده و از همان روز اول که آن را روی شاخه‌ای قرار داده تکان نخورده است.
این موضوع کنجکاوی پادشاه را برانگیخت و دستور داد تا پزشکان و مشاوران دربار، کاری کنند که شاهین پرواز کند. اما هیچکدام نتوانستند.
 
روز بعد پادشاه دستور داد تا به همه مردم اعلام کنند که هر کس بتواند شاهین را به پرواز درآورد پاداش خوبی از پادشاه دریافت خواهد کرد.
صبح روز بعد پادشاه دید که شاهین دوم نیز با چالاکی تمام در باغ در حال پرواز است.



ادامه مطلب ...
برچسب:, :: :: نويسنده : سجاد

ثروتمند بی پول!

هوا بدجورى توفانى بود و آن پسر و دختر کوچولو حسابى از سرما مچاله شده بودند. هردو لباس‌هاى کهنه و گشادى به تن داشتند و پشت در خانه مى‌لرزیدند.

پسرک پرسید: «ببخشین خانم! کاغذ باطله دارین» کاغذ باطله نداشتم و وضع مالى خودمان هم چنگى به دل نمى زد و نمى توانستم به آن ها کمکی کنم. مى‌خواستم یک جورى از سر خودم بازشان کنم که چشمم به پاهاى کوچک آن ها افتاد که توى دمپایى‌هاى کهنه کوچکشان قرمز شده بود.



ادامه مطلب ...
برچسب:, :: :: نويسنده : سجاد

روانشناسی پیش‌داوری

گذشت کردن و نگاه خوشبینانه داشتن نسبت به برخی رفتارهایی است که حس بدبینی را ممکن است در ما تشدید کند نکته بسیار مهمی است.


چه کنیم تا دیگران را قضاوت نکنیم؟ چرا با این‌که همه ما می‌دانیم قضاوت کردن بر رفتار و گفتار دیگران از زشت‌ترین و آزاردهنده‌ترین ناهنجاری‌های رفتاری ما ایرانی‌هاست، اما بیشتر اوقات آگاهانه یا ناآگاهانه مرتکب آن می‌شویم. درحالی که اگر هریک از ما بدرستی خود را بشناسد و تاثیر قضاوت‌های نادرست خود را بر زندگی افراد ببیند و این نکته را درک کند که گاهی قضاوت‌های نادرست می‌تواند مسیر زندگی دیگران را تغییر دهد، به طور قطع در قضاوت عجله نکرده و بسیاری از اوقات ترجیح می‌دهد که از قضاوت بپرهیزد و انجام این موضوع مهم را به افراد دارای صلاحیت بسپارد.
در واقع پیش داوری بر اساس منطق و واقعیت نیست بلکه بر پایه مجموعه ای از فرضیات، مفاهیم نیمه درست و گمانه زنی ها شکل می گیرد و مبتنی بر تعمیم غلط و انعطاف اگر پیش داوری نوعی نگرش است، تبعیض تجلی آن و تحقیر یا برچسب زدن، پیامدهای آن می باشد.



ادامه مطلب ...

20شگفتی درباره بدن انسان

بسیاری از شگفت‌انگیز‌ترین کشفیات در تمامی زمینه‌های علمی به گونه‌ای با بدن انسان در ارتباط مستقیم است.

به گزارش گاردین، از DNA گرفته تا اتمهای درون بدن، بدن انسان یک شگفتی علمی است؛ و در ادامه 20 مورد از این شگفتی‌ها را خواهید دید:

آپاندیس برای زندگی

نام آپاندیس همیشه به بدی یاد می‌شود. با این عضو از بدن معمولا به شکل عضوی برخورد می‌شود که میلیون‌ها سال پیش کارایی خود را از دست داده است و تنها کارایی که دارد عفونت گاه و بی‌گاه و ابتلای انسان‌ها به التهاب آپاندیس است. اما به تازگی کشف شده که این عضو برای باکتری‌هایی که به عملکرد سیستم هاضمه انسان کمک می‌کنند،‌بسیار مفید است. این باکتری‌ها از آپاندیس برای پناه‌گرفتن از فعالیت‌های شدید روده استفاده می‌کنند، جایی که بتوانند در‌آن تقسیم شده و جمعیت خود را در سیستم هاضمه بالا نگه‌دارند.



ادامه مطلب ...
برچسب:, :: :: نويسنده : سجاد

چگونه به هدف بزنیم؟

کمانگیر پیر و عاقلی در مرغزاری در حال آموزش تیراندازی به دو جنگجوی جوان بود. در آن سوی مرغزار نشانه ی کوچکی که از درختی آویزان شده بود به چشم می خورد. جنگجوی اولی تیری را از ترکش بیرون می کشد. آن را در کمانش می گذارد و نشانه می رود. کماندار پیر از او می خواهد آنچه را می بیند شرح دهد.



ادامه مطلب ...
برچسب:, :: :: نويسنده : سجاد

اطلاعات لطفا

خیلی کوچک بودم، اولین خانواده ای که در محلمان تلفن خرید ما بودیم.

هنوز جعبه قدیمی و گوشی سیاه و براق تلفن که به دیوار وصل شده بود به خوبی در خاطرم مانده. قد من کوتاه بود و دستم به تلفن نمی رسید ولی هر وقت که مادرم با تلفن حرف می زد می ایستادم و گوش می کردم و لذت می بردم.

بعد از مدتی کشف کردم که موجودی عجیب در این جعبه جادویی زندگی می کند که همه چیز را می داند. اسم این موجود "اطلاعات لطفا” بود، و به همه سوالها پاسخ می داد. ساعت درست را می دانست و شماره تلفن هر کسی را به سرعت پیدا می کرد. بار اولی که با این موجود عجیب رابطه بر قرار کردم روزی بود که مادرم به دیدن همسایه مان رفته بود. رفته بودم در زیر زمین و با وسایل نجاری پدرم بازی می کردم که با چکش کوبیدم روی انگشتم.

دستم خیلی درد گرفته بود ولی انگار گریه کردن فایده نداشت چون کسی در خانه نبود که دلداریم بدهد.

انگشتم را کرده بودم در دهانم و همین طور که می مکیدمش دور خانه راه می رفتم. تا اینکه به راه پله رسیدم و چشمم به تلفن افتاد! فوری رفتم و یک چهار پایه آوردم و رفتم رویش ایستادم.

تلفن را برداشتم و در دهنی تلفن که روی جعبه بالای سرم بود گفتم اطلاعات لطفا.

صدای وصل شدن آمد و بعد صدایی واضح و آرام در گوشم گفت: اطلاعات.

"انگشتم درد گرفته…” حالا یکی بود که حرف هایم را بشنود، اشکهایم سرازیر شد.



ادامه مطلب ...

داستانی از ایتالو کالوینو

ایتالو کالوینو (به ایتالیایی: Italo Calvino) (۱۵ اکتبر ۱۹۲۳ - ۱۹ سپتامبر ۱۹۸۵) یکی از بزرگ‌ترین نویسندگان ایتالیایی قرن بیستم است. بسیاری از آثار وی به زبان فارسی ترجمه شده‌است. او نویسنده، خبرنگار، منتقد و نظریه‌پرداز ایتالیایی است که فضای انتقادی آثارش باعث شده او را یکی از مهم‌ترین داستان نویس‌های ایتالیا در قرن بیستم بدانند.


شهری بود که همه اهالی آن دزد بودند...!

شبها پس از صرف شام، هرکس دسته کلید بزرگ و فانوس را برمیداشت و از خانه بیرون میزد؛ برای دستبرد زدن به خانه یک همسایه !

حوالی سحر با دست پر به خانه برمیگشت، به خانه خودش که آن را هم دزد زده بود !!!

به این ترتیب، همه در کنار هم به خوبی و خوشی زندگی میکردند؛ چون هرکس از دیگری می دزدید و او هم متقابلاً از دیگری، تا آنجا که آخرین نفر از اولی می دزدید...

داد و ستدهای تجاری و به طور کلی خرید و فروش هم در این شهر به همین منوال صورت میگرفت؛ هم از جانب خریدارها و هم از جانب فروشنده ها دولت هم به سهم خود سعی میکرد حق و حساب بیشتری از اهالی بگیرد و آنها را تیغ بزند و اهالی هم به سهم خود نهایت سعی و کوشش خودشان را میکردند که سر دولت را شیره بمالند و نم پس ندهند و چیزی از آن را بالا بکشند؛ به این ترتیب در این شهر زندگی به آرامی سپری میشد. نه کسی خیلی ثروتمند بود و نه کسی خیلی فقیر و درمانده...!



ادامه مطلب ...
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 24 صفحه بعد
موضوعات
پيوندها